ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
میخوام یادادشتهای امروزمو با شعری فوق العاده زیبا از « کــارو » به پایان برسونم. شاید عده ای از شما کارو رو بشناسن ولی خیلی ها حتی اسمشو نشنیدن چون اسمش مثل شعر هاش سانسور شده. یکی از مهمترین دلیلهای که برای سانسور کارو وجود داره کفرنامه هایی هست که کارو سروده. نمخوام درباره زندگی کارو قضاوت خاصی داشته باشم اما واقعاً شعر های پر احساس و خیلی قوی سروده. امروز یکی از شهرهای کارو به نام « کارون » رو واستون میارم ولی مطمئن باشید بعداً شعر های بیشتری از کارو براتون منویسم. منتظر باشید.
راستی نظر فراموش نشه؟ نظر و نقد های شما مایه دلگرمیه منه حتماً نظر بدین چون مطمئن باشید یکی خیلی از نقدهای شما خوشحال میشه .... خیلی خیلی خوشحال میشه
شعر : کارون
شاعر : کارو
اِی مرغک بی بال و پر،
کاینسان پریش و در به در
جان میکنی در بسترِ خاموشی و آوارگی
اِی طایرِ آزادگی .... اِی طایرِ آزادگی ....
بشنو حدیثِ سوز ما،از حسرتِ دیروز ما ، تا ماتمِ امروز ما،
تا شوکتِ فردایِ ما ، فردایِ توفانزایِ ما
از بیکران و بی امان ، دریای اشکِ و خونِ ما
کارونِ ما .... کارونِ ما....
باز آسمان کشور فقر و فغان تاریک شد
توفان استعمارِ دون با سیلِ خونِ نزدیک شد
دربِ سیه چالِ ستم ، چرخید و پا در بندِ غم
با چشمِ تر ، بشکسته سر ، مامِ وطن زنجیر شد
بارِ دگر ، دریا و بر ، آشفته شد از خونِ ما
اِی شاهدِ درد و بلایِ ، روز و شب افزونِ ما
کارونِ درد آلوده و دلخسته و محزونِ ما
آخر چه میخواهد سکوت ، از این دلِ مجنونِ ما ؟
تا کی قدح بر سر کشند ، از اشکِ ما ، از خونِ ما ؟
تا کی فرو ریزد ستم ، بارانِ نکبت بارِ غم
از آسمانِ بردگی ، بر دشت و بر هامونِ ما
تا کی تند بر پودِ ما ، تارِ سیاهِ بندگی
تا کی خلد خارِ ستم ، بر پایِ سختِ زندگی
آخر دگر بیچاره شد ، این کشورِ فرتوتِ ما
کشور چرا ؟ جولانگه اعمالِ زشتِ دیگران
باغ و بهشتِ دیگران ، تابوتِ ما .... تابوتِ ما....
بس بود هر چه رنجِ ما ، شد گنج ، بهرِ دیگران
بس بود هر چه خونِ ما ، شد رنگِ رویِ دیگران
زحمت بسویِ ما همه ، رحمتِ بسویِ دیگران
ذلت بکویِ ما همه ، عزّت بکویِ دیگران
بس غنچه هایِ زندگی ، پامال شد ، پژمرده شد....
پژمرده شد ، پامال شد ، بس نالة بی خانمان
از بیکران تا بیکران
بانگِ جرسها ناله شد ، از کاروان تا کاروان ....
از کاروان تا کاروان ، بانگِ جرسها ناله شد
از قطره هایِ خونِ ما ، قلبت برنگِ لاله شد
تا رشتهِ آزادگی ، در قلبِ میهن پاره شد
تا طایرِ آزادگی ، بی بال و پر آواره شد
تا بشکند امواج تو ، صحرا به صحرا ، صف به صف
پیگیر و بی پروا همه ، سنگر به سنگر جان به کف
قلبِ حریصِ دشمنانِ پست و آدم خوار را
از چهرة زیبایِ خود نابود کن زنگار را
بشکن سکوتِ تار را .... بشکن سکوتِ تار را ....
ای طایرِ آزادگی .... پر باز کن ، پر باز کن....
کارون صدایت میزند ، پرواز کن .... پرواز کن....
همراه با کارون ما ، فریاد کن.... فریاد کن....
با دشمنِ بیدادگر ، بیداد کن .... بیداد کن ....
تا وارهند از قیدِ بند ، این مردمِ محنت زده
تا پایة ظلم و ستم ، ویران شود در شهر و دِه ....
مجتبی عزیز!
بسیار بسیار وبلاگ زیبایی داری!
مدتها بود که اینچنین اشعار زیبا گلچینی رو یکجا ندیده بودم!
کارت عالیه و با همین سلیقه ادامه بده!
آرزوی شادکامی برات دارم!
خیلی لذت بردم!
عالی بود