شعر :گمنامی گم نشده
شاعر: کارو
میان همه ی جویها ، که همراه همه ی رود ها ،
به دریا سرازیر می شدند
جوی کوچکی هم بود که هیچ میل سرازیر شدن
بدریا نداشت
وقتی سایر جویها پرسیدند چرا؟ گفت:
من هر چند در مقابل عظمت دریا نا چیز و خوارم
اما من...
«گمنامی گم نشده» را بیشتر از « شهرت گم شده »
دوست دارم....
شعر :اشک رز
شاعر : کارو
کارو شاعر و نثر نویس معاصر ، برادر خواننده معروف ویگن در سال 1306 ه.ش در همدان دیده به جهان گشود این شاعر نه چندان نامی اما برای اهل هنر آشنا مضمون بیشتر اشعارش دردهای اجتماعی است که فقر در آنها بیدادمیکند.کتاب معروف او سکوت سرد است که در سال 1334 به نثر و نظم درآورده و به چاپ رسانده از باقی آثارش نامه ها- خاطرات- گورکن را می توان نام برد.
این شاعر حساس بنا به گفته ای در همان سال 1334 بعد از نوشتن یک وصیت نامه در سن 28 سالگی دست به خود کشی زد که خود از آن به 280 سال رنج و مشقت یاد می کند .
در گوشه ای از این وصیت نامه آمده است: می دانم پس از مرگم ثروتمندی ، از میان ثروتمندان شهر ما پیدا خواهد شد که لاشه مرا بخاطر اضافه کردن شهرتی بر شهرتهای کذائی خود، به خاک بسپارد....
...اما نه ! ثروتمندان محترم!؟... لطفا مرا با پول خود ، به خاک نسپارید!... لاشه مرا با کارد آشپزخانه ی رنگ و رو رفته مان، که قلمتراش مداد شبهای نویسندگی من است، در هم بدرید! و پاره های سرگردان لاشه ی مرا در پست ترین نقاط شهر، به سگها بسپارید ...! من می خواهم ، از لاشه من ، چندین سگ گرسنه سیر شود... شما آدمکهای کمتر از سگ ، که هیچ انسان گرسنه ای از درگاهتان سیر نشد!...
من میمیرم ... اما مرگ من ، مرگ زندگی من نیست! مرگ من ، انتقامی است که زندگی من ، از جعل کننده ی نام خودش می گیرد؟. من میمیرم تا زندگی زیر دست و پای مرگ نمیرد!... مرگ من، عصیان یک زندگی است که نمی خواهد بمیرد...!
دلم از این همه گرفتاری، این همه خونخواری و
تبهکاری ، گرفته بود.
رفتم سراغ دوستم .....گفتم:
بیا بخاطر یک لحظه فراموشی ، پیمانه ای چند
" می" بزنیم.
بزیر درخت رزی که تنها درخت خانه ی ما بود،
پناه بردیم . هنوز اولین پیمانه ی شراب را سر نکشیده
بودم که یک:
قطره آب ،
از شکستگی یک شاخه ی سر شکسته ،
بدامانم فرو غلطید .....با تعجب از دوستم
پرسیدم:
این قطره چه بود؟
از کجا بارید؟
در آسمانها که از " ابر" خبری نیست.
دوستم پاسخی داد ، که روحم را تکان داد
گفت: درخت رز است که گریه می کند!
می خواهد به ما بفهماند که:
بی انصاف ها ،
لا اقل خون مرا جلوی چشم من نخورید!
شعر: کیفر ( قاصدک) برای فیلم کیفر
شاعر: ؟ درویشی نا شناس
خواننده : زنده یاد فریدون فروغی
مرگ آن لاله سرخ
کفن خنده به روی لب بود
گرد آن آینه ها
شبح فاجعه ای در شب بود
مردن شاپرکا
کشتن قاصدکا
خبر از شومی کاری میداد
نفسش نالهی غم سَر میداد
آشیان رو به خرابی میرفت
تن پوسیده گواهی میداد
او به این حرف نمی اندیشید
که کفن باید برد و نفس باید داد
و به جای همه بودنها همه دیدنها
لحظه ها مانده به یاد
شکوه اندیشه مردن در اوست
همه هستی او رفته به باد
مردن شاپرکا
کشتن قاصدکا
او سراسیمه بدنبال تلافی میرفت
به دلش زخم قدمهای تجاوز مانده
او نداند که پی مردن خود
می کشد هر چه اصالت باقیست
مردن شاپرکا
کشتن قاصدکا
شعر : سیب
شاعر : زنده یاد حمید مصدق
حمید مصدق شاعر معاصر، در دهم بهمن ماه سال ۱۳۱۸ در شهرضا به دنیا آمد. وی پس از فارغالتحصیل شدن در رشتهی بازرگانی از مؤسسهی علوم اداری و بازرگانی دانشگاه تهران، در مؤسسهی تحقیقات اقتصادی این دانشگاه به امر پژوهش مشغول شد. وی از سال ۱۳۴۲ مجددا به ادامهی تحصیل پرداخت و موفق به دریافت لیسانس حقوق از دانشگاه تهران و سپس فوق لیسانس اقتصاد شد. مصدق در سال ۱۳۴۸ به عنوان استادیار در مدرسههای عالی کرمان و اصفهان و دانشگاه آزاد ایران به کار مشغول شد. او از سال ۱۳۵۱، پس از دریافت فوق لیسانس حقوق اداری از دانشگاه ملی، به عضویت هیات علمی دانشگاه درآمد و در کنار آن از سال ۱۳۵۷ به کار وکالت روی آورد.
این شاعر معاصر، در هفتم آذرماه ۱۳۷۷ در اثر سکتهی قلبی در تهران درگذشت.
نخستین اثر وی منظومهی بلند « درفش کاویانی» در سال ۱۳۴۰ منتشر و در همان سال توقیف شد؛ چاپ دوم آن در سال ۱۳۵۷ منتشر و بعد از انقلاب نیز به دفعات تجدید چاپ شد.از آثار دیگر می توان به«آبی، خاکستری، سیاه»۱۳۴۳ ، «در رهگذار باد» ۱۳۴۷ ، «از جداییها» ۱۳۵۸، ، «سالهای صبوری»۱۳۶۹ و «شیر سرخ»۱۳۷۶ اشاره کرد . همینطور در 1369 مجموعه اشعار ایشان به نام « تا رهایی» به چاپ رسید.
تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا
خانه کوچک ما سیب نداشت