ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
نمیدونم این شعر دقیقاً واسه کیه اما یه آشنایی قسمتهای از این شعرو به عنوان شعر احمد شاملو بهم نشون داد اما از طرفی تو جشن فارغ التحصیلص دانشگاه مجری این شعر کامل رو بعنوان شعر خسرو گلسرخی معرفی کرد یکی هم گفت شاعرش یه معلم کرمانی هست. بحر حال مهم شعر هست که فوق العاده زیبا و تاثیر گذاره. من هر بیت رو به دو قسمت تقسیم کردم تا خوندنش راحتر بشه. از کسانیم که شاعر یا به نواقص احتمالی این شعر واقفند خواهش میکنم کمکم کنند.
شعر: احمدک
شاعر: ؟؟
معلم چو آمد بنا گه کلاس
چو شهری فروخفته خاموش شد
سخنهای ناگفته کودکان
به لب نارسیده فراموش شد
معلم زکار مداوم مدام
غضبناک و فرسوده و خسته بود
جوان بود و در عنفوان شباب
جوانی از او رخت بر بسته بود
سکوت کلاس غم آلود را
صدای درشت معلم شکست
ز جا احمدک جست و بند دلش
بدین بی خبر بانک ناگه گسست
بیا احمدک درس دیروز را بخوان
تا ببینم که سعدی چه گفت
ولی احمدک درس نا خوانده بود
به جز آنچه دیروز آنجا شنفت
عرق چون شتابان سرشک یتیم
خطوط خجالت برویش نگاشت
لباس پر از وصله و ژنده اش
بروی تن لاغرش لرزه داشت
زبانش به لکنت بیفتاد و گفت ،
بنی آدم اعضای یکدیگر اند
وجودش به یکباره فریاد کرد ،
که در آفرینش ز یک گوهرند
در اقلیم ما رنچ بر مردمان
زبان دلش گفت بی اختیار
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز ، کز ، تو کز وای یادش نبود
جهان پیش چشمش سیه پوش شد
سرش را به سنگینی از روی شرم
بپائین بیفکند و خاموش شد
ز اعماق مغزش بجز درد و رنج
نمی کرد پیدا کلام دگر
در آن عمر کوتاه او، خاطرش
نمی داد جز آن پیام دگر
ز چشم معلم شراری جهید
نماینده آتش خشم او
درونش پر از نفرت و کینه گشت
غضب میدرخشید درچشم او
چرا احمد کودن بی شعور ،
معلم بگفتا به لحن گران
نخواند ی چنین درس آسان ،
بگو مگر چیست فرق تو با دیگران
عرق از جبین احمدک پاک کرد
خدایا چه میگوید آموزگار
نمی بیند آیا که دراین میان
بود فرق ما بین دار وندار
چه گوید ؟ بگوید حقایق بلند
به شهری که از چشم خود بیم داشت
بگوید که فرق است ما بین او و آنکس
که بی حد زر و سیم داشت
به آهستگی احمد بی نوا
چنین زیر لب گفت با قلب چاک
که آنها بدامان مادر خوشند و من
بی وجودش نهم سر بخاک
به آنها جز از روی مهر و خوشی
نگفته کسی تا کنون یک سخن
ندارند کاری بجز خورد و خواب
به مال پدر تکیه دارند و من
من از روی اجبار و از ترس مرگ
کشیدم از آن درس بگذشته دست
کنم با پدر پینه دوزی وکار
ببین دست پر پینه ام شاهد است
سخنهای او رامعلم برید
هنوز او سخنهای بسیار داشت
دلی از ستمکاری ظالمان نژند
و ستم دیده و زار داشت
معلم بکوبید پا بر زمین ،
که این پیک قلب پر از کینه است
بمن چه که مادرزکف داده ای ؟
بمن چه که دستت پر از پینه است
یکی پیش ناظم رود با شتاب
بهمراه خود یک فلک آورد
نماید پر از پینه پاهای او
ز چوبی که بهر کتک آورد
دل احمد آزرده و ریش گشت
چو او این سخن از معلم شنفت
ز چشمان او کور سوئی جهید
بیاد آمدش شعر سعدی و گفت
ببین ، یادم آمد دمی صبر کن
تامل ، خدا را ، تامل ، دمی
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
جای شما در میان اعضای حرفه ای سایت حرفه ای ترین جامعه مجازی ایرانی ها خالی ست...
با سلام
شعر بسیار زیبائی بود
سلام دوباره راستی من شما رو لینک کردم لطفا در صورت تمایل شما هم من رو با عنوان نیلوفرانه لینک کنید ...
مرسی ...
با نور ...
سلام
وبلاگ ساده وزیبایی دارید
رنگ بندی شما در نوع خودش بسیار جالب است
اگه تونستی یه سر به وبلاگم بزن خوشحال میشم
جهان هر کس به اندازه وسعت فکر اوست.
خدا را از یاد نبریم.
فرمان خدا را عزیز بدار تا خدا تو را عزیز بدارد.
دیگر به خدا نمی گویم مشکل بزرگی دارم، به مشکلم می گویم خدای بزرگی دارم.
به زبانت اجازه نده قبل از اندیشه ات به کار افتد.
در ترازوی اعمال چیزی سنگین تر از خوشخویی نیست. پیامبر اکرم (ص)
موفق باشی[گل][گل][گل]
خیلی زیبا بود
ممنون
سلام امیدوارم خوب باشید اما با اجازتون شعر و برداشتم!
سلام دوست عزیز
وقعا شعر های زیبا و پر معنایی رو توی وبلاگتون گذاشتین من که هر روز با خوندنشون لذت می برم . شاد باشی و پاینده
این شعر را پدر من در سن18 سالگی سال 1334 سروده اند.
مهندس علی اصغر اصفهانی. تخلص : سلیم.
خدا رحمتشون کنه.
متشکرم.
سلام
وب زیبایی داری
داشتم دنبال شعر احمدک میگشتم
تو وب شمادیدمش
این شعر اشتباها به اسم کسای دیگه چاپ شده بود
در حالی که متعلق به استاد علی اصغر اصفهانی (سلیم کرمانی ) هست که در سال 1334 سروده شده
دبیرستانی که بودم یه روز دبیر ادبیاتم این شعر رو تند تند برامون خوند و گفت از خسرو گلسرخیه
همیشه دوست داشتم دوباره این شعر رو بشنوم
خیلی ازتون ممنونم
در به در دنبال این شعر میگشتم.معرکه س.مر۳۰
سلام,
ممنون از شعرت من این شعر رو پس از 10 سال پیدا کردم من الان دانشجوی ترم سوم کارشناسی ارشد هستم, این شعر رو معلم فارسی دوم راهنماییم سر کلاس برامون خوند,هر چقدر هم اصرار کردیم نه بهمون شعرشو داد نه دوباره برامون خوند. تو این ده سال گه گاهی به ذهنم میرسید برم دنبالش اما فراموش میکردم تا اینکه امشب پیداش کردم, ممنونم که شعر رو گذاشتین تو وبلاگت. خاطراتات دوران راهنماییمو برام زنده کردی
Mr30kheyli ghashang bod
خیلی خیلی خوب بود واقعا دستت درد نکنه.
خیلی عالی بود .. ! تشکر ...
slm shere ghashangi bood ba ejazat bardashtam.mc