مثــــــل دریا

تارنمای برای دوستداران شعر ، تصنیف و ترانه های ماندگار این سرزمین اهورایی ( لطفاْ ازقلم - فونت- BLotus و یا BZar استفاده کنید )

مثــــــل دریا

تارنمای برای دوستداران شعر ، تصنیف و ترانه های ماندگار این سرزمین اهورایی ( لطفاْ ازقلم - فونت- BLotus و یا BZar استفاده کنید )

نجوا ( به یاد فرهاد- شهیار قنبری)

این شعر برای انوایی که فرهاد گوش میدند آشناست. این شعر بسیار زیبا رو ترانه سرای معروف « شهیار قنبری» سروده و با صدای دلنشین فرهاد مهراد همراهی شده. اسم این اثر « نجوا» ست . اونایی که با صدای فرهاد آشنان این شعر تو ذهن خودشون با صدای فرهاد نجوا کنند

شعر : نجوا

شاعر : شهریار قنبری

خواننده : زنده یاد فرهاد مهراد


Image and video hosting by TinyPic

رُستنی ها کم نیست
من و تو کم بودیم
خشک و پژمرده و
تا روی زمین خم بودیم

گفتنی ها کم نیست
من و تو کم گفتیم
مثل هذیان دمِ مرگ؛ از آغاز
چنین درهم و برهم گفتیم

دیدنی ها کم نیست
من و تو کم دیدیم
بی سبب از پاییز
جای میلاد اقاقیها را پرسیدیم

چیدنی ها کم نیست
من و تو کم چیدیم
وقت گل دادنِ عشق
روی دارِ قالی
بی سبب حتی ؛
پرتاب گلِ سرخی را ترسیدیم

خواندنیها کم نیست
من و تو کم خواندیم
من و تو ساده ترین شکلِ سرودن را در معبرِ باد
با دهانی بسته وا ماندیم


من و تو کم بودیم
من و تو امّا در میدانها
اینک، به اندازه ما می خوانیم
ما به اندازه ما می بینیم
ما به اندازه ما می چینیم
ما به اندازه ما می گوییم


من و تو کم نه؛
که باید شبِ بیرحم و گلِ مریم و بیداریِ شبنم باشیم
من و تو خم نه و درهم نه و کم نه و
که میباید با هم باشیم
من و تو حق داریم
در شبِ این جنبش
نبضِ آدم باشیم.

حقیقت شعر ( عین القضات همدانی)

من میخوام توی این ویلاگ یه سری از شعرها، ترانه ها و تصنیفهای که هم ماندگارند رو بنویسم البته اونای که به دل من نشسته ! البته از شما دوستان هم میخوام توی این مسیر بهم کمک کنید . شعرها و ترانه های که براتون خاطره انگیز و به دلتون نشسته رو واسم بفرستید و مطمئن باشید به دل دیگران هم میشینه چون مصداق این جمله است که « آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند ».


البته سعی میکنم که مختصری در رابطه با صاحب یا صاحبان اثر بنویسم و همچنین برداشتی که بشخصه از این اثر هنری دارم رو بنویسم ولی این دلیل نمیشه که نظر من درست یا غلط باشه چون هر کسی از این اثر برداشت خودشو داره . بهتر زیاده گویی نکنم چون شهید عشق «عین القضات همدانی» به بهترین وجه ممکن به این موضوع اشاره کرده:


حقیقت شعر
جوانمردا ! 


این شعر را چون آینه دان !


آخر ، دانی که آینه را


صورتی نیست ، در خود.


اما هر که نگه کند،


صورتِ خود تواند دیدن.


همچنینی مدان که شعر را، 


در خود، 


هیچ معنایی نیست !


اما هر کسی ، از او ،


آن تواند دیدن که نقد روزگار و 


کمالِ کارِ اوست.


و اگر گویی:


«شعر را معنی آن است که قائلش خواست
و دیگران معنیِ دیگر
وضع میکنند از خود


این همچنان است که کسی گوید:


«صورتِ آینه، صورتِ رویِ صیقلی یی است که اوًل آن صورت نموده.»
و این معنی را تحقیق و غموضی هست که اگر در شرحِ آن
آویزم ، از مقصود بازمانم
.
عین القضات همدانی